۱۳۹۶ مهر ۸, شنبه

ابراهیم خدابنده و پناه بردن به دروغ‌های گوبلزی دجالانه

ابراهیم خدابنده و پناه بردن به دروغ‌های گوبلزی دجالانه


چهاردهه پیش، خمینی دجال برای جبران شکست و عقب‌افتادگی‌اش در برابر مجاهدین، ناگزیر از هزینه‌کردن چهره به‌اصطلاح مذهبی و مرجعیت خود شد و شخصاً به صحنه آمد تا با یک دروغ شاخ‌دار به‌زعم خود، محروم‌ترین اقشار اجتماعی را علیه مجاهدین بسیج کند. او با دجالیتی وقیحانه گفت: «می بینیم که یک بساطی در امجدیه [اشاره به اجتماع صدها هزار نفره مجاهدین در امجدیه تهران در خرداد۱۳۵۹] پیش می آید؛ یک غائله درست می شود مع الاسف ، جوانهای ما مطلع نیستند که اینها چه دارند می کنند؛ این اشخاص… همینها هستند که وقتی کشاورزها خرمنهایشان را جمع می کنند، آتش می زنند. الان هم باز دارند آتش می زنند ، اگر محافظت نشود، محافظت صحیح نشود، همه اش را آتش می زنند.» (۴تیر۱۳۵۹- صحیفه نور صفحه۴۵۹) این دروغ به‌اندازه‌ای رسوا و ناچسب بود که به‌رغم چهاردهه اتهام‌زنی‌های بدون حدومرز علیه مجاهدین که تمام پهنه‌های فردی و کردار اجتماعی تک‌به‌تک افراد و کلیت این جنبش را دربر می‌گیرد، هیچ‌گاه در رژیم آخوندی، کسی به آن نزدیک نشد و هیچ استنادی به آن نداشت و حتی ارگان‌های تبلیغاتی رژیم آن را پنهان هم کرده بودند!
و اما حالا، چهاردهه بعد، یک «جوجه اطلاعاتی» فارغ‌التحصیل مکتب دجالیت آخوندی، در بلاهت محض، با به‌کارگیری همان روش شکست‌خورده، قصد دارد خوش‌رقصی خود برای اربابانش در وزارت بدنام را به اثبات رساند، خبرگزاری رسمی رژیم آخوندی که در پیسی و افلاس محتاج دروغ‌پراکنی‌های این مزدور دون‌پایه‌ شده است، در خبری این‌طور می‌گوید: «ابراهیم خدابنده، پنجشنبه شب در سلسله نشست های رویش فرهنگ که در مرکز همایش ها و نمایشگاه های آستان قدس رضوی برگزار شد، افزود:… رجوی در نشستی [قبل از عملیات فروغ جاویدان] در قرارگاه اشرف به اعضای این [گروه] گفت… به محض اینکه ما به هر شهری رسیدیم همه مردم به ما خواهند پیوست و انقلاب خواهد شد. خدابنده گفت: رجوی اعتقاد داشت که وارد هر شهری از ایران که شود اول باید مردم از ما بترسند و بعد جذب ما شوند ، لذا سازمان … در عملیات فروغ جاویدان در مسیرش به ایران مزارع را آتش زدند و به احشام هم رحم نکردند و حتی مجروحین را در بیمارستان اعدام کردند و از مردم عادی به عنوان پوشش انسانی استفاده کردند.» (خبرگزاری موسوم به جمهوری اسلامی ایران، ایرنا ۶مرداد۹۶) «دجالک کم‌حافظه»، حتی در همین سرهم‌بندی هم نتوانسته تناقضات حرف‌هایش را ب‍پوشاند، لاجرم سطر به سطر حرف‌هایش، رو‌درروی همدیگر قرار دارند،
ولی این‌که به طور واقعی، چه کسی در عملیات فروغ جاویدان به کشتار بیماران در بیمارستان‌ها اقدام کرد؟ و مردم محلی را کشتار کرد؟ را می‌توان از لابه‌لای سوز گداز مهره‌های دیگر رژیم آخوندی از آن عملیات کبیر میهنی که بسیار هم مورد استقبال مردم غیرتمند آن استان در همراهی و پشتیبانی فرزندان مجاهدشان قرار داشت، به‌راحتی دید، از آن‌جمله، سایت حکومتی «باشگاه خبرنگاران جوان» رژیم نوشته است: «…به هر حال این عملیات، به انجام رسید، این عملیات برای جمهوری اسلامی ایران ، علیرغم یکسری خسارات مالی و تجهیزاتی و از دست رفتن تعدادی از نیرو های رزمنده، منافع و دستاوردهای عدیده ای داشته است…
دستاوردهای داخلی عملیات مرصاد : …
ب)شناخته شدن دوست از دشمن و تصفیه عناصر مردمی از ضد مردمی.
در دوران هشت سال دفاع مقدس به لحاظ این که شروع این دوران قبل از قوام یافتن جمهوری اسلامی بود و در طول آن نیز فرصتی برای پردازش به میزان وفاداری و عرق ملی شهروندان به صورت هدفمند و علمی نبود- به لحاظ اولویت داشتن مساله جنگ- برخی از عناصر مزدور توانسته بودند که خود را در بدنه نظام بویژه در استانهای مرزی و به ویژه کرمانشاه جای دهند . با حمله مجاهدین و موفقیت های نسبی و اولیه آنان مانند اشغال کرند غرب، این عده چهره واقعی خویش را نشان داده و به اشکال مختلف سعی در امداد مجاهدین داشتند. به هر حال این گروه نیز در جریان غائله مجاهدین شناسایی شده و از نیروهای انقلابی و مردمی تفکیک شده و به سزای اعمال و افکار خائنانه خود رسیدند و یا به عراق متواری شدند .» (سایت موسوم به باشگاه خبرنگاران جوان ۸مهر۱۳۹۴)
و به این شکل خود تودهنی خوارکننده محکمی به «به‌صورت هدفمند و علمی» به جوجه دجالانی که دیر آمده اما زود، قصد صعود چندپله، به‌جای یک‌پله، مدارج دجالیت را دارند، توسط هم‌مسلکان خود، نواخته شد.

افشای شعبه پوششی وزارت اطلاعات در استان آذربایجان شرقی

افشای شعبه پوششی وزارت اطلاعات در استان آذربایجان شرقی

وزارت اطلاعات طرح‌ها و توطئه‌های خودش علیه مجاهدین را در پوشش انجمن نجات رژیم پیش می‌برد. مأموران وزارت اطلاعات، اهرم پیشبرد ترفند کهنه شدة آخوندها علیه مجاهدین تحت عنوان خانواده هستند. وزارت اطلاعات کانون طراحی‌های شیطانی با توسل به روش‌های کثیف برای هدف‌های پلید می‌باشد.
سوء استفادة حکومت آخوندی از خانواده علیه مجاهدین و طرح‌ها و توطئه‌های وزارت اطلاعات در استان آذربایجان شرقی و مهره‌های بدنام موضوع این نوشته است.

پادوهای آخوندها در آذربایجان شرقی

در آذربایجان شرقی همانند سایر استان‌های ایران، اهرم‌های توطئه علیه مجاهدین، یعنی ترفند کهنة خانواده، مشتی مأمور و گماشته؛ آلت فعل‌های آن هستند.
یکی از مهره‌های زبون و کثیف که با سوءاستفاده از نسبت خانوادگی با اشرفی‌ها به خدمتگزاری وزارت اطلاعات در آذربایجان شرقی مشغول است؛ رضا اکبری نسب نام دارد. که با اسم‌های جعلی ازجمله صابر، حمید، سعید، فرید، وحید و بعضاً با پسوندهای تبریزی و یا اهری و یا ارموی (armavi) و سرابلی و … به اذعان خودش با امتیاز ویژه‌یی که وزارت اطلاعات در اختیارش قرار داده و سایر امکانات مشغول تولید جعلیات و متون دیکته شده وزارت اطلاعات علیه مجاهدین و نشر آن‌ها روی انواع سایت‌های وزارت اطلاعات است: «باید اضافه کرد. فضایی را که ابداً قابل‌مقایسه با دوران شاه نیست و حداقل از آن میزان تحمل نسبی برخوردار است که من بتوانم کتاب‌ها و اینترنت خودم را داشته باشم. (مزدور رضا اکبری نسب – اینترلینک – ۱۵ بهمن ۹۳)
نامبرده به همراه تعدادی نفوذی‌های لو رفته به ارتش آزادی‌بخش ملی ایران مثل مسعود تقی پوریان، جعفر فرج پور اندبیلی و همین‌طور گماشته‌هایی به اسامی محمدرضا مبین، سیروس غضنفری و محمدرضا شمسی… طرح‌ها و توطئه‌های وزارت اطلاعات را در این استان پیش می‌برد.
آخوندها با به‌کارگیری چندین وزارتخانه اصلی خودشان ازجمله وزارت کشور، وزارت امور خارجه و … توسط نیروی تروریستی قدس و وزارت اطلاعات طرح‌های خود را توسط این مهره‌ها پیش می‌برد. ایادی و عوامل وزارت اطلاعات، وظایف مشخصی را علیه مجاهدین و مقاومت ایران در داخل کشور به اجرا درمی‌آورند.
مأموریت ایادی و عوامل وزارت اطلاعات در شعبه نجات رژیم
ایادی و عوامل وزارت اطلاعات, به‌عناوین‌مختلف به مردم و به‌ویژه به ملأ هواداران و خانواده‌های مجاهدین مراجعه کرده و تلاش می‌کنند تا با پوش‌ها و محمل‌های مختلف, توطئه‌های رژیم علیه مجاهدین و مقاومت ایران را پیش ببرند. یکی از این پوش‌ها و عناوین آخوند ساخته اصطلاح «اعضای سابق مجاهدین» است.
برخی از مأموریت‌های عوامل و مهره‌های وزارت اطلاعات در استان آذربایجان شرقی
۱- برگزاری نمایش با به‌کارگیری تسلیم‌شدگان به رژیم آخوندی برای دروغ‌پردازی علیه مناسبات مجاهدین و مراجعه به هواداران و خانواده‌ها به‌منظور فشار آوردن به آن‌ها و اعزام عوامل اجیرشده به سیرک ولایت در اطراف اشرف یا لیبرتی باهدف زمینه‌سازی و مشروع کردن کشتار مجاهدین
۲- حضور در سیرک وحوش آخوندها در اطراف اشرف برای زمینه‌سازی اقدامات تروریستی علیه اشرفی‌ها
۳- راه‌اندازی و شرکت در خیمه‌شب‌بازی آخوندها در دانشگاه‌ها به‌منظور شیطان سازی از مجاهدین برای مقابله با رشد و گسترش اجتماعی مجاهدین
۴- شرکت در برنامه‌های تلویزیونی رژیم به‌منظور دروغ‌پردازی علیه مجاهدین توأم با تعریف و تمجید از حاکمیت آخوندها
۵- تهیه نامه و تومارهای ساخته و پرداختة وزارت سرکوب و جنایت خطاب به ارگان‌های حقوق بشری و بین‌المللی علیه مجاهدین و مقاومت ایران
۶- جعل و تحریف درباره مجاهدین تحت عنوان «خاطرات» و مقالات در سایت‌های وزارت اطلاعات

اعزام به سیرک وحوش ولایت تحت نام خانواده مجاهدین

آخوندها در توافق با دولت دست‌نشانده عراق در زمان نخست‌وزیری مالکی در اطراف اشرف یک سیرک تقریباً دائمی با شرکت مزدوران و خودفروخته‌های اطلاعاتی برای جست‌وخیزهای میمون بر پا کرده بودند.
وزارت اطلاعات آخوندها با استفاده از امکانات و تسهیلات ارگان‌های سرکوبگر دولت مالکی، با اعزام و استقرار مأموران و مزدوران خودش از داخل و خارج کشور تحت عنوان «خانواده مجاهدین» به در ورودی اشرف، طرح نابودی مجاهدین را دنبال می‌کرد و با نصب ۳۲۰ بلندگو در اضلاع اشرف به مدت ۶۷۷ روز با پخش ننگین‌ترین لجن پراکنیها توسط مأموران بدنام خودش به عربده‌کشی و تهدید به قتل و کشتار اشرفیان می‌پرداختند.
هدف رژیم ضد بشری آخوندی از پروژه ضد انسانی شکنجه روانی شبانه‌روزی اشرفیان با صدها بلندگو در تمامی اضلاع اشرف به تسلیم کشاندن مجاهدین و از طرف دیگر زمینه‌سازی برای حمله و کشتار به‌وسیله نیروهای دست‌نشانده مالکی بود که حاصل آن، سه قتل‌عام در اشرف با بیش از ۱۰۰ شهید و ۱۰۰۰ مجروح و یک محاصره ضد انسانی همه‌جانبه، به‌موازات شکنجه روانی شبانه‌روزی به مدت ۶۷۷ روز بود.
رضا اکبری نسب، مسعود تقی پوریان (نفوذی لو رفته و افشاشده)‌ و کسانی که هیچ نسبتی با ساکنان اشرف نداشتند ازجمله محمدرضا مبین، محمدرضا شمسی و امثال این‌ها به این سیرک اعزام‌شده و به صحنه‌گردانی این نمایش مسخره و جمع‌آوری اطلاعات برای مقاصد تروریستی آخوندها می‌پرداختند.
مزدوران رضا اکبری نسب، مسعود تقی پوریان در سیرک وزارت اطراف اشرف
مزدوران محمدرضا مبین و محمدرضا شمسی در سیرک وزارت اطراف اشرف

قتل‌عام اشرف در ۱۰ شهریور ۹۲

قتل‌عام ۱۰ شهریور یک جنایت علیه بشریت بود، ولی آیا فقط رژیم در این جنایت دست داشت؟ همدست‌های رژیم در این جنایت چه کسانی بودند؟ قبل از جنایت چه کسانی جاده را برای رژیم جاده هموار کرد؟ بعد از جنایت، چه کسانی دست خونین جلاد را پاک می‌کردند و چه کسانی از جنایتکار تقدیر کردند تا به جنایتش ادامه بدهد؟
رژیم، مزدوران و عوامل اطلاعاتی آلت دست خودش را، با فرستادن به اطراف اشرف و استفاده از صنعت نامه‌نگاری و تومار سازی، قبل از قتل‌عام ۱۰ شهریور برای کشتار مجاهدین، به کار گرفت و بعد از قتل‌عام هم برای مشروع کردن آن و هم برای ادامه جنایت‌هایش به خدمت گرفت.
بعد از قتل‌عام ۱۰ شهریور، جاده‌صاف‌کن‌ها و دستیاران دژخیم، همان‌ها که قتل‌عام اشرف، این جنایت بزرگ علیه بشریت را زمینه‌سازی کرده بودند، به شستن دست‌های جلاد و پاک کردن خنجر او پرداختند.
در ۲۶ اسفند ۹۲ پرده‌ها به‌طور کامل کنار می‌رود و مستخدمان اطلاعات ولایت‌فقیه نقاب از چهره برمی‌دارند. روزنامه حکومتی الصباح الجدید (۱۷ مارس ۲۰۱۴) نامه سرگشادهیی را با اسامی ده‌ها تن از به‌اصطلاح جداشدگان سازمان مجاهدین خلق ایران خطاب به نوری مالکی منتشر می‌کند. مزدوران در این نامه تلاش می‌کنند تا به مالکی و مشاور امنیتی‌اش، اولاً در رابطه با ناکامی و شکست دررسیدن به هدف اصلی‌شان در حمله به اشرف دلداری بدهند و ثانیاً در برابر پیگرد دادگاه اسپانیا که آن‌ها را وحشت‌زده ساخته حمایتشان کنند.
اما رژیم به این بسنده نکرد و تومار دیگری با اسامی ۳۲ گماشتة خودش البته این بار از داخل کشور و استان آذربایجان شرقی خطاب به مالکی، در حمایت از تومار خارج کشوری، علم کرد.

در رابطه با این تومار هم نکات وجود داشت که رسوایی آن را برملا می‌کرد اولاً: همان خط جدا کردن سر از بدنه را تکرار کرده بود دوم اینکه چند نفوذی لو رفته مثل مسعود تقی پوریان، جعفر فرج پوراندبیلی و اسماعیل طالبی در بین اسامی این تومار به چشم می‌خوردند. در کنار آن‌ها مزدورانی ازجمله محمدرضا مبین، سیروس غضنفری و محمدرضا شمسی و … هم قرار داشتند و رسواتر اینکه این تومار در سایت نجات رژیم که برای همگان روشن است شعبة وزارت اطلاعات است مفصل درج شد.

اعزام مأموران اطلاعات آخوندی از داخل و خارج کشور به عراق

در آذرماه ۸۶ گروهی از مأموران اطلاعات و نیروی قدس از داخل و خارج ایران برای توطئه و شکایت و لجن پراکنی علیه مجاهدان اشرف به عراق فرستاده شدند و در هتل منصور بغداد تحت امر سفارت رژیم قرار گرفتند. برخی از این مزدوران ازجمله مسعود خدابنده و رضا اکبری نسب، به مدت سه ماه در عراق بودند.
شکایت‌های ساختگی به دستگاه‌های قضاییه عراق علیه مجاهدان اشرف و جذب افراد قابل خریدن از میان نفرات تیف (خروجی تحت کنترل نیروهای آمریکایی در جنب قرارگاه اشرف) برای بازمصرف آن‌ها تحت عنوان ”اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق ایران“ بخش دیگری از مأموریت این مزدوران بود.

راه‌اندازی نهادهای جاسوسی و اطلاعاتی

۱۰ بهمن سال ۸۶ تعدادی از عوامل نیروی تروریستی قدس که تحت عنوان افراد سفارت رژیم در عراق کار می‌کنند, به شهر خالص (در نزدیکی اشرف) رفته و درصدد راه‌اندازی یک مرکز تروریستی تحت پوشش یک سازمان غیردولتی مدافع حقوق بشر برآمدند. در همین رابطه در بهمن ۸۶ سفارت رژیم در بغداد با پوشش ”یک سازمان غیردولتی مدافع حقوق بشر“ بنام ”بنیاد خانواده سحر” در شهر خالص در نزدیکی اشرف راه انداخت.

زمینه‌سازی‌های رژیم آخوندی برای اقدامات تروریستی علیه ساکنان اشرف

از اوایل بهمن‌ماه سال ۸۶ رژیم آخوندی گروهی از عوامل اطلاعات و نیروی قدس را از داخل و خارج ایران برای توطئه و زمینه‌سازی اقدامات تروریستی علیه اشرف به عراق فرستاده و در ارتباط مستمر با سفارت این رژیم, در هتل منصور بغداد مستقر کرد.
بعضی از عوامل وزارت اطلاعات و نیروی قدس که در هتل منصور بغداد مستقرشده بودن رضا اکبری نسب و مزدور مسعود خدابنده بودند. فردی بنام طباطبایی از نیروی تروریستی قدس رابط آن‌ها بود.
در روز ۱۸ بهمن پاسدار کاظمی قمی سفیر رژیم در بغداد در هتل منصور با آن‌ها ملاقات و آن‌ها را توجیه کرد.
به دنبال این زمینه‌سازی‌ها، در ۱۹ بهمن ۸۶ تروریست‌های وابسته به نیروی قدس ایستگاه پمپاژ آب شهر اشرف را با ۳۰۰ کیلوگرم تی ان تی منفجر کردند و آب اشرف و ۲۰ هزار تن از اهالی منطقه قطع شد.

شرکت در برنامه‌های تلویزیونی آخوندها علیه مجاهدین

خامنه‌ای با تمام امکانات داخلی، منطقه‌یی و جهانی خودش کوشید تا با ضربه زدن به مقاومت سازمان‌یافته، تهدید اصلی سرنگونی ولایتش را خنثی کند. او و ایادی ریزودرشتش با توطئه‌های گوناگون تلاش کردند تا به خیال خام خودشان، مقاومت را از روی نقشه سیاسی ایران پاک کنند. توطئه‌های پی‌درپی علیه رزمندگان مجاهد خلق در اشرف و لیبرتی با موشک و حمله و هجوم. رژیم برای زمینه‌سازی نابودی مجاهدین و مشروع کردن آن، به بسیج عوامل اطلاعات به‌عنوان خانواده‌ها و ساختن فیلم‌های قلابی، به سیلابی از اکاذیب دیوانه‌وار روی آورد و گماشته‌های وزارت اطلاعات اهرم پیشبرد این توطئه‌های رژیم بودند.
رژیم در یک به‌اصطلاح مستند که البته سراسر جعلی بود، تحت عنوان «پشت نرده‌ها» تعدادی از مأموران و پادوهای وزارت اطلاعات ازجمله ابراهیم خدابنده و رضا اکبری نسب را ردیف کرد تا محاصره ضد انسانی و کشتار اشرفی‌ها را زمینه‌سازی و مشروع کند (مستند پشت نرده‌ها – شبکه ۱ تلویزیون رژیم – ۵ مرداد ۹۳)
علاوه بر این تلویزیون انگلیسی‌زبان آخوندها به نام پرس تی وی در تاریخ ۳ دی ۹۱ با نمایشی از مأموران وزارت اطلاعات ازجمله محمدرضا مبین تلاش کرد همه نوع فشار و سرکوب و محاصره اشرفی‌ها را مشروع جلوه دهد.

خیمه‌شب‌بازی وزارت اطلاعات در دانشگاه‌های کشور با پادوهای حقیر

بعد از خروج نام سازمان از لیست‌های ارتجاعی و استعماری در اوایل مهر ۹۱ و برگشتن ورق به زیان رژیم در همة عرصه‌های داخلی، منطقهیی و بین‌المللی، ولی‌فقیه ارتجاع در ابعاد بسیار گسترده‌تری نسبت به قبل به برگزاری نمایشگاه‌ها علیه مجاهدین ادامه داد.
این خیمه‌شب‌بازی‌های وزارت اطلاعات با بازیگری تعدادی از پادوهای آخوندها تحت عنوان «اعضای سابق مجاهدین» انجام می‌شد.
البته نباید فراموش کرد که این‌ها علاوه بر صدها جلد کتاب و صدها فیلم و مستند و هزاران مطلب و یاوه و برنامه تلویزیونی و علاوه بر لجنپراکنی مستمر از منابر جمعه و جماعت در سراسر کشور است.
در همین رابطه سایت‌های وزارت اطلاعات اعلام کردند: «دومین نمایشگاه افشاگرایانه با عنوان دگردیسی در فرقه مجاهدین در محل دانشگاه آزاد تبریز از تاریخ ۱۳ لغایت ۱۶ اسفند ۱۳۹۱ برگزار شد، قبلاً هم این نمایشگاه در شهر آذرشهر برگزارشده بود. در حاشیه این نمایشگاه نیز اعضای جداشده از سازمان به پرسش‌ها و ابهامات افراد بازدیدکننده پاسخ می‌دادند». (نجات رژیم ۲۳ اسفند ۹۱)
راستی چرا این رژیم بعدازآن همه تبلیغات و تکرار این مطلب که مجاهدین چیزی نیستند، از بین رفته‌اند، پایگاهی در بین مردم و جوانان ندارند، این‌طور دیوانه‌وار به تمام وسایل و شیوه‌های تبلیغاتی، ازجمله برپایی نمایشگاه، برای پیش بردن جنگ روانی علیه مجاهدین و مخدوش کردن چهرة آن‌ها متوسل می‌شود؟!
پاسخ را از زبان پاسدار سعید قاسمی و هاشمی نژاد از دژخیمان رژیم بشنوید که اعترافات آن‌ها به‌روشنی ترس آخوندها از دانشگاه و دانشجو و رابطه آن‌ها با مجاهدین را نشان می‌دهد:
«توی دانشگاه شریف همین ترم گذشته عکس مریم رجوی رفته بالا… یعنی چه؟ سازمان مجاهدین خلق… هنوز که هنوزه پرچم‌دار اینهان» (پاسدار سعید قاسمی – آرمان تی وی – ۵ اسفند ۹۵)
«درواقع باید بگویم قشر جوان بیشتر مورد هدف [مجاهدین] قرار دارند. بنابراین باید کار در این زمینه به‌صورت گسترده و فراگیر صورت بگیرد. تا به امروز بیش از ۳۰۰ نمایشگاه با موضوع [مجاهدین] در کشور برپا کرده‌ایم» (دژخیم هاشمی نژاد -سایت شهید خبر- ۲۴ بهمن ۹۵)

افشای پادوی وزارت اطلاعات رضا اکبری نسب

مجاهد خلق مرتضی اکبری نسب درباره مزدور رضا اکبری نسب می‌گوید: «سابقاً یکی از خائنین اکثریت بوده، که به استخدام وزارت اطلاعات در شهر تبریز درآمد و سال‌هاست که یک مأمور فعال در شعبه پوششی وزارت اطلاعات آذربایجان شرقی تحت نام نجات در تبریز است. در سال ۸۷ وزارت اطلاعات این مزدور را با دخترم که در آلمانِ چفت و جور کرد به ایران برد و بعد با یک مأمور بدنام شناخته‌شده به اسم غلامرضا صادقی جبلی هماهنگشان کرد به جلوی در اشرف فرستاد تا از این طریق یک جنگ روانی کثیف رو تحمیل کنه. آن‌ها ۲ خرداد ۸۷ به درب اشرف اومدن تا به توطئه وزارت اطلاعات لباس خانوادگی بپوشونن».

رضا اکبری نسب طی گزارشی به تاریخ ۲۹ می ۲۰۰۸ (۹ خرداد ۸۷) در بنیاد سحر برخوردهای فاطمه اکبری نسب را چنین توصیف می‌کند: فاطمه «شروع به پرتاب سنگ به‌طرف قرارگاه می‌کرد و فریادهای گوش‌خراش وی دنیایی را تکان می‌داد.»

رضا اکبری نسب به نقش وزارت اطلاعات در این طرح کثیف اذعان کرده و در گزارشی از سفرش که دریکی از سایت‌های وزارت اطلاعات روز ۳۰ می ۲۰۰۸ (۱۰ خرداد ۸۷) درج‌شده بود نوشت: «اخیراً و به طریق تلفنی او [فاطمه] را به مسافرت به اشرف دعوت کرده بودند که این برنامه‌ریزی ما نقشة آن‌ها را بر باد داده بود.»
مرتضی اکبری نسب درباره مزدور رضا اکبری نسب می‌گوید: «اطلاعات آخوندی همین مزدور رضا اکبری نسب رو یک‌بار دیگر در تاریخ ۱۵ بهمن ۸۶ برای توطئه علیه اشرف به کار گرفته بود و به اشرف فرستاد. من به این فرد، گفتم و هشدار دادم که خودش رو بیش از این به ننگ و لوث وزارت اطلاعات آخوندها آلوده نکند. به او گفتم که آخوندها چه شکنجه‌ها و جنایاتی علیه خانواده‌های مجاهدین اعمال کردن و حالا همین خانواده‌ها را می‌خواهند علیه اشرف مورد سوءاستفاده قرار بدن و به او توصیه کردم که با آخوندهای جنایتکار همکاری و همراهی نکند».
رضا اکبری نسب وقتی برای انجام مأموریت علیه اشرف به بغداد اعزام‌شده بود در تاریخ ۲ اسفند ۸۶ در بغداد با تلویزیون شبکه دو رژیم برای تکرار یاوه‌های وزارت اطلاعات علیه مجاهدین مصاحبه کرد. او در همین سفر با تلویزیون جیره‌خوار آخوندها در عراق به نام الفرات نیز علیه سازمان مصاحبه نمود. او در مصاحبه با الفرات پس از معرفی خود به‌دروغ گفت: «برادرم مرتضی اکبری نسب است، برادرم به عراق آمده بود در اثر فضایی که در ابتدا انقلاب ایران بود او برای پناهنده شدن به کشورهای اروپایی به عراق آمده بود ولی متأسفانه در مرز عراق … سازمان مجاهدین خلق او را دستگیر کردند و به او اجازه ندادند که خارج شود»

گماشته وزارت اطلاعات مزدور «مسعود تقی پوریان»

مسعود تقیپوریان فرزین لو، یک مأمور نفوذی لو رفته و اعتراف کرده است که در داخل کشور از سال ۱۳۷۶ در خدمت به گشتاپوی آخوندی مشغول جاسوسی و جمع‌آوری اطلاعات در میان خانواده‌های مجاهدین و هواداران سازمان بوده که به دستگیری شماری از آنان منجر شد و سپس در مردادماه سال ۱۳۸۱ برای نفوذ به درون ارتش آزادی‌بخش با مأموریت جاسوسی برای انجام عملیات و اقدامات تروریستی به قرارگاه اشرف اعزام گردید ولی کشف‌شده و به مأموریت خود اعتراف نمود.

مسعود تقی پوریان بعضاً بانام جعلی مصطفی آزاد روی سایت‌های وزارت مشغول انجام‌وظیفه می‌باشد.

وزارت اطلاعات برای اعزام این مأمور نفوذی با توجه به افشاگری‌های مجاهدین و گزارش مدیریت ضداطلاعات ارتش آزادی‌بخش ملی ایران درباره کشف و خنثی کردن طرح‌های نفوذ وزارت اطلاعات که در اسفند سال ۷۶ منتشر شد، سعی کرد نقاط ضعف سیستم نفوذ خودش را که مهم‌ترین آن دخالت مستقیم وزارت برای وصل ارتباط اولیه و برای حل‌وفصل مسائل اعزام مأموران و عبور دادن آن‌ها از مسیرهای شهری و مرزی بود تا آنجا که ممکن است با شیوه‌های غیرمستقیم، جایگزین کند تا اثری از خودش باقی نگذارد.
یکی از این شگردها به‌عنوان روش جایگزین، برقراری ارتباط اولیه با تلفن یا نامه با سرپل‌های مجاهدین در خارج بخصوص با ترفند ارتباط خانوادگی بود تا وصل ارتباط اولیه هرچه طبیعی‌تر جلوه کرده و مأمور اعزامی موردشک قرار نگیرد.
به همین دلیل به مسعود تقی پوریان گفته‌شده بود به‌منظور سفیدسازی و فریب مجاهدین، از ایران اول به آلمان رفته و بعد ازآنجا با توجه به اقوام و بستگانی که در میان رزمندگان ارتش آزادی‌بخش دارد، خواهان ارتباط خانوادگی شود و درنهایت درخواست پیوستن به ارتش آزادی کند.
او برای اجرای مأموریت، ابتدا در تیرماه سال ۱۳۸۱ با دعوت‌نامه‌یی توسط برادرش به آلمان نزد او رفت و از طریق او ریل معمول اقامت را دنبال کرد. بعد از چند هفته با روابط عمومی سازمان در خارج ارتباط برقرار کرده و خواهان صحبت و دیدار با اقوام خود در ارتش آزادی‌بخش شد و درحالی‌که در ارتباط با وزارت اطلاعات قرار داشت، ابتدا به ترکیه آمد و بعد برای پیوستن به ارتش آزادی‌بخش به عراق رفت.
اما این طرح فریب وزارت، مانع لو رفتن عامل نفوذی آن‌ها نشد.
عامل نفوذی اطلاعات آخوندی، پس از برملا شدن مأموریتش از صفوف مجاهدین اخراج شد و به نزد نیروهای آمریکایی رفت. در اسفندماه پیش اربابانش در وزارت جنایت و کشتار برگشت و به انجام وظایف محوله علیه مجاهدین ادامه داد.
نامبرده به‌محض اینکه به ایران برگشت، توسط وزارت اطلاعات به‌کاررفته شد. از کار اطلاعاتی در ملأ هواداران مجاهدین تا شرکت در سیرک اطراف اشرف، لجن پراکنی در سایت‌های پوششی وزارت اطلاعات، نامه‌نگاری و تومارنویسی، علیه مجاهدین و…

افشای نفوذی لو رفته مزدور جعفر فرج پور اندبیلی

جــعـــفر فـــرج‌پـــورانــدبـیلی، اهل تبریز، در بهمن ۷۵ از مرز کردستان برای نفوذ در ارتش آزادی‌بخش به‌دروغ آمد. وی قبلاً هم برای پیوستن به ارتش آزادی‌بخش اقدام کرده بود، اما پس از عبور از مرز قصر شیرین، توسط یه‌کتی دستگیر و تحویل وزارت اطلاعات گردید و سپس به همکاری با آن پرداخت. در مأموریت فرج‌پور، روی جمع‌آوری اطلاعات عملیات و شناسایی فرماندهان و قرارگاه‌ها و اماکن حساس ارتش آزادی‌بخش تأکید شده بود.
متن سند:
این‌جانب جعفر فرج پور اندبیلی متولد ۱۴ دی ۱۳۵۰ صادره از تبریز و نام پدر علی‌اکبر و دارای شماره شناسنامه ۱۰۷۶ از طرف رژیم دجال خمینی مأموریت داشتم تا داخل ارتش آزادی‌بخش نفوذ کرده و به‌قصد جاسوسی و ضربه زدن به آن فعالیت نمایم؛ و بعد از اتمام مأموریت با تمام اطلاعات به‌طرف رژیم برگردم تا از این اطلاعات را به‌قصد ضربه زدن به مجاهدین تسلیم رژیم ایران نمایم. جعفر فرج‌پور اندبیلی ۱۴/۱۲/۷۵
علت روی آوردن رژیم به این قبیل شیوه‌های کهنه و صدبار تجربه‌شده و شکست‌خورده، کوتاه شدن دست ولی‌فقیه ارتجاع از شیوه‌های معمول آخوندها یعنی کشتار و موشک‌باران است که برای مقابله با توجه و اقبال عمومی از مجاهدین توسل به آن‌ها تشدید کرده است. رژیم در هراس از تشنگی نسل جوان که می‌خواهند هر چه بیشتر از مجاهدین بدانند و هرچه بیشتر با تاریخ مقاومت میهنشان آشنا شده و از تجارب آن‌ها برخوردار شوند؛ برای ارائه چهرة مخدوشی از مجاهدین این جنگ روانی کثیف و پرهزینه را در کنارِ به کار گرفتن همة وسایل و ابزارهای جنگ روانی، راه انداخته است؛ اما همان‌طور که کشتار و قتل‌عام مجاهدین درد سرنگونی رژیم را دوا نکرده، از این شیوه‌ها هم آبی برای رژیم گرم نخواهد شد.
سند PDF  افشای شعبه پوششی وزارت اطلاعات در استان آذربایجان شرقیfile-Pdf

لینکهای مرتبط:

۴-آرزوی برباد رفته ولی فقیه ارتجاع از انتقال مجاهدین به لیبرتی با اهرم «خانواده»

ایستاده مردن، بهتر از زندگی کردن ذلت‌بار است حبیب‌الله قاسمی

ایستاده مردن، بهتر از زندگی کردن ذلت‌بار است - حبیب‌الله قاسمی

آنچه در ایران می‌گذرد
من حبیب‌الله قاسمی متولد ۱۰بهمن۱۳۵۹ هستم، نخستین جرقه‌های انقلابی در ذهن من با دیدن صحنه‌های فقر و کودکان خیابانی، فروش دختران به کشورهای همسایه شروع شد، دنبال علت این‌همه رنج بودم. از خودم می‌پرسیدم «چرا کشوری بااین‌همه ذخایر طبیعی تا این‌سان از فقر و تبعیض رنجور است؟»
از سوی دیگر شاهد سرکوب آزادی فکر و عقیده هم در جامعه بودم. شاهد بودم که زنان را به خاطر نوع پوششان چطور دستگیر می‌کنند و مورد آزار و اذیت قرار می‌دهند. به دنبال مسبب این‌همه مصیبت و این‌همه فشار می‌گشتم. کم‌کم حس می‌کردم که پشت این‌همه جنایت و سرکوبی کسی جز آخوندها و پاسدارهایی که بر سرزمین من حکومت می‌کنند نیست. همان‌هایی که بر تمام منابع طبیعی و ظرفیت‌های کشور مسلط هستند و برای حفظ منافعشان از هیچ جنایتی کوتاهی نمی‌کنند.
بعدازآن قطاری از پرسش‌ها از خاطرم می‌گذشت: «چه پاسخی در برابر این‌همه رنج وجود دارد، آیا راه‌حلی است؟ آیا من می‌توانم کاری انجام دهم؟» یاد امام حسین می‌افتادم که گفته بود ننگ و ذلت را نمی‌پذیرم و زیر پرچم ستمکاران نخواهم رفت.
دیگر دیدن صحنه‌های اعدام یا خواندن خبرهای سنگسار و شلاق برایم تحمل‌ناپذیر شده بود.
سال ۷۷ روزی به چشم دیدم، دختر جوان دانشجویی را از طبقه پنجم ساختمانی در صادقیه تهران به پایین پرتاب کردند و بعد بر زبان‌ها انداختند که خودکشی بوده و احتمالاً مشکل خانوادگی داشته است! برایم بسیار سخت بود که کاری از دستم برنمی‌آید و نمی‌توانم مانع از این ظلم شوم.
در قیام ۱۸ تیر ۷۸ شاهد صحنه‌های دیگری از جنایات بسیجی‌ها بودم. دیدم که در خیابان ولی‌عصر از طبقه دوم و سوم ساختمانی، معترضین را به پایین پرتاب می‌کنند. آن شب را از ترس اینکه دستگیر نشوم به منزل یکی از بستگان پناه برده بودم. این در حالی بود که خودم نیز از پا مجروح شده بودم.
قبل از ورود به منزل آن آشنایمان با یک بسیجی مواجه شدم، آن فرد بسیجی که از حجم جنایت‌های صورت گرفته وحشت‌زده بود، برای آنکه بسیج را درببرد، می‌گفت که پاسداران بودند که به دانشجویان مجروح تیراندازی می‌کردند و کار بسیج نبوده است!
بر سر دوراهی بودم، «در برابر این‌همه ظلم چه باید کرد؟ سکوت کنم یا راه امام حسین را برگزینم؟»
آشنایی با مجاهدین
۸ ساله بودم که دیدم هواداران درجایی جمع شده‌اند و با اشاره به عملیات فروغ جاویدان می‌گویند مجاهدین تا ۴۸ ساعت دیگر به تهران خواهند رسید. آن‌ها از شادی در پوست خود نمی‌گنجیدند. این نخستین بار بود که اسم «سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران» را شنیدم.
بار دوم که نام مجاهدین را شنیدم، در همان سال ۶۷ بود که مغازه یکی از هواداران سازمان در خیابان خیام زنجان توسط عوامل رژیم به آتش کشیده شد. بعدها که بزرگ شدم فهمیدم که آن مغازه را به خاطر آنکه عکس‌های برادر مسعود و خواهر مریم را در آن‌ها پیداکرده بودند به آتش کشیده بودند. همین مرا کنجکاو کرده بود که بیشتر راه و رسم مجاهدین را جستجو کنم.
یکی از آشنایانمان که مدتی تحت امر رژیم سلاح برداشته بود، بعد از عملیات فروغ نیست و ناپیدا شد، بعد از مدتی خانواده‌اش او را در زندان پیدا کردند. تقریباً ۸ ماه طول کشید تا او را با پیدا کردن پارتی و آشنا و پرداخت رشوه کلان از زندان بیرون بیاورند. بعدها که پیگیر موضوع شدم، معلوم شد که او در عملیات فروغ جاویدان توسط زنان مجاهد خلق اسیر می‌شود. مجاهدین به آن‌ها می‌گویند سلاح‌هایتان زمین بگذارید و خودتان آزادید که بروید، آشنای ما هم همین کار را کرده بود اما به پشت جبهه که آمده بود توسط نیروهای رژیم دستگیر می‌شود. رشادت و جوانمردی زنان مجاهد خلق باز مرا به فکر فروبرد که این‌ها دیگر چطور انسان‌هایی هستند؟
اما بزرگ‌ترین شانسی که در زندگی‌ام آوردم، زمان سربازی‌ام بود. آنجا با یک کرد اهل ماکو آشنا شدم، او مجاهدین را به‌خوبی می‌شناخت و بسیار درباره آن‌ها برای من صحبت کرد، قرار گذاشتیم که او مرا از مرز عبور دهد و درنهایت همین کار را نیز انجام داد. با سختی و تلاش بالاخره توانستم به سازمان برسم، گمشده‌ای که سالیان در پی آن بودم.
پیوستن به مجاهدین
فروردین سال ۸۱ در پذیرش ارتش آزادی‌بخش بودم. تا ماه‌ها وقتی از خواب بیدار می‌شدم خود را در یک رؤیا می‌دیدم و نمی‌توانستم باور کنم که همه این‌ها واقعی است و من در سازمان مجاهدین هستم. احساس می‌کردم در دنیای جدیدی قرارگرفته‌ام؛ رابطه‌ها، عواطف و … همه‌چیز برایم رنگ دیگری داشت. دنیایی می‌دیدم که در آن طبقات و تبعیض وجود ندارد، افرادی که جدا از پیشینه‌های اجتماعی‌شان، همه باهم برابر هستند!
در سازمان مجاهدین دیدم و لمس کردم که همه برای آزادی ایران می‌کوشند و هیچ‌کس، هیچ‌چیز برای خود نمی‌خواهد. این هدف والا، مرا به سازمان بسیار نزدیک می‌کرد و با آن احساس یگانگی می‌کردم.
امروز وقتی به خودم نگاه می‌کنم، غرق افتخار هستم، افتخار به اینکه به‌جای رفتن به دنبال راحت زندگی برای خود، در مسیر تحقق آزادی برای مردم ایران حرکت کرده‌ام و در این مسیر به سرفرازی ابدی دست پیداکرده‌ام.
هجرت بزرگ
بعد از هجرت بزرگ و انتقال جمعی مجاهدین به کشور آلبانی، رژیم برای مدتی در بهت و حیرت فرورفته بود، احساس می‌کرد که از مجاهدین جامانده است و فرصت کشتار و نابودی دسته‌جمعی مجاهدین در عراق را ازدست‌داده است.
اگر رژیم می‌توانست مجاهدین را در اشرف یا لیبرتی نابود کند، توانسته بود خطر سرنگونی‌اش را برای یک دوره از سر دور کند. در اشرف و لیبرتی دست به هر توطئه‌ای زده بود، محاصره پزشکی و دارویی در اشرف به همراه جنگ کثیف روانی و شکنجه صوتی توسط کسانی که آن‌ها را خانواده مجاهدین می‌نامید، هنگامی‌که با حملات ۶ و ۷ مرداد، ۱۹ فروردین و ۱۰ شهریور در اشرف همراه می‌شد، همه و همه زمینه‌سازی‌هایی بود برای نابودی فیزیکی مجاهدین.
در لیبرتی نیز موشک‌باران و استفاده از افرادی که خود را بستگان مجاهدین می‌نامیدند هم‌زمان بود. رژیم می‌خواست یا همه مجاهدین را بکشد یا در زیر فشار آن‌ها را به پشیمانی از مسیری که پیموده بودند وادار و مردار کند.
در شهریور سال ۹۵، رژیم متوجه شد که تمام توطئه‌هایش با شکست نهایی مواجه شده است زیرا تمامیت تشکیلات سازمان مجاهدین در زیر چتری از یک حمایت بی‌نظیر بین‌المللی که خودمان فراهم کرده بودیم از عراق به آلبانی منتقل شد.
رژیم دیگر نمی‌تواند به‌مانند عراق در آلبانی به مجاهدین حملات موشکی بکند. حالا تنها ابزاری که فکر می‌کند در اختیار دارد، استفاده از «اهرم خانواده» است. این رژیم جنایتکار که کمترین عاطفه بشری ندارد می‌خواهد به‌وسیله تحریک عواطف خانوادگی مجاهدین را از مبارزه پشیمان و مردار کند تا به‌تدریج مجاهدین با رها کردن مبارزه جبهه نبرد علیه او را خالی بکنند. رژیم آرزو دارد که به این طریق بتواند به خواستهٔ نابودی تشکیلات مجاهدین که در اشرف و لیبرتی با آن جنایات ضدبشری برایش محقق نشد، در آلبانی دست پیدا کند.
رژیم فکر می‌کند که شاید جاذبه‌های زندگی معمول در اروپا، اگر با فشار وارده از طرف «خانواده»! برای ترک مبارزه همراه شود در اراده و انتخاب یک مجاهد خلق می‌تواند ذره‌ای تأثیر بگذارد. از همین رو دست به بسیج ضدانقلابی گسترده علیه مجاهدین زده است و در این میان خانواده‌ای از ما نیست که از این فشارها و توطئه او در امان مانده باشد؛ اما یک‌چیز را فراموش کرده است؛ آن‌هم آرمانی که این رزم‌آوران آزادی از سر اوج آگاهی و مسئولیت‌پذیری انتخاب کرده‌اند، آرمان آزادی مردم ایران که سوگند تحقق آن را خورده‌ایم، آرمانی که در مسیر آن همچون جد تاریخی خودمان مصدق بزرگ، می‌گوییم: «آنجایی که حق در کار باشد با هر قوه‌ای مخالفت می‌کنم. از همه‌چیز می‌گذرم، نه زن‌دارم، نه پسردارم، نه دختر. هیچ‌چیز ندارم، مگر وطنم را، که در جلوی چشمم دارم»
آرمانم
اکنون افتخار می‌کنم که به‌عنوان یک «مجاهد خلق» در زمانه‌ای که بسیاری بی‌تفاوت از رنج‌های مردم ایران گذشتند، من مسیر مبارزه با ریشه این‌همه زشتی را انتخاب کرده و به مجاهدین، تبلور همه خوبی‌ها، در اشرف پیوستم. سال‌های اشرف و لیبرتی باوجود، همه توطئه‌های دشمن را سرفرازانه پشت سر گذاشته و امروز با اتکا به همان آرمان و همان سازمان در آلبانی برای جنگ بیشتر و نه کمتر از عراق هستم. افتخار می‌کنم که نام مجاهد خلق را برای خود افتخار کرده‌ام و به‌واسطه این نام آن‌قدر شرف یافته‌ام که با پلیدترین روزگار، یعنی رژیم ضدبشری خامنه‌ای، بجنگم، حالا که ولی‌فقیه ارتجاع به فکر توطئه علیه من و سازمانم افتاده است و ما را به نبرد طلبیده است، من در کسوت یک مجاهد خلق و با عشق به سازمانم و آرمان پرشکوه آزادی، همچنان از روز اولی که گام در این مسیر نهاده‌ام، خود را آماده برای همه امتحانات و آزمون‌ها قرار داده بودم، از هر صحنه پیش‌آمده باافتخار استقبال می‌کنم.
حبیب‌الله قاسمی

از نتایج دادن ”سرکه نقد“ در مقابل گرفتن ”حلوای نسیه“

از نتایج دادن ”سرکه نقد“ در مقابل گرفتن ”حلوای نسیه“

تاسیسات اتمی رژیم آخوندی

تاسیسات اتمی رژیم آخوندی

گفته یوکیو آمانو که آژانس بین‌المللی اتمی در خصوص بند «T» توافق اتمی رژیم و کشورهای 1+5 (توافق برجام) ابهام دارد، و خواسته وی از کمیسیون برجام که در این رابطه شفاف سازی کند، باعث هراس نظام آخوندی شده است.
هراس این است که نکند این گفته آمانو و هم‌چنین گفته قبلی وی مبنی بر این که ” بازرسیهای آژانس نظامی - غیرنظامی ندارد هر جا لازم باشد بازرسی می‌شود! “ در جهتی قرار بگیرد که دونالد ترامپ بتواند با استناد به آنها در گزارش اواسط ماه اکتبر خود به کنگره، آنها را مبنای عدم پایبندی رژیم به برجام قرار دهد.

در این رابطه روزنامه حکومتی ابتکار 6مهر 96 موضع‌گیری آمانو در مورد بند T را ”چالش جدید برجام“ برای نظام آخوندی می‌داند و در این رابطه می‌نویسد: ”در فاصله چند روز مانده به تصمیم ترامپ در مورد توافق هسته‌ای، آمانو با بند T برجام ابهام آفرینی کرد“..

نویسنده مقاله ابتکار با طرح این سؤال ”ابهام‌زایی یا آبی به آسیاب ترامپ؟“ حرفهای آمانو در مورد ابهام زایی از بندT را زمینه‌سازی برای تصمیم ماه اکتبر رئیس‌جمهور آمریکا می‌داند.

کیهان خامنه‌ای 6مهر 96 نیز اظهارات آمانو در مورد بند T را ”زمینه سازی آژانس برای فشار به ایران“ می داند.

این روزنامه حکومتی به‌طور غیرمستقیم اظهارات مدیرکل آژانس بین‌المللی اتمی را به تصمیم آمریکا در رابطه با برجام در ماه اکتبر ربط می‌دهد ومی ‌نویسد: ”مخالفان توافق هسته‌یی پیشتر به دولت «دونالد ترامپ»، رئیس‌جمهور آمریکا پیشنهاد داده‌اند از بند T مندرج در ضمیمه اول توافق هسته‌یی با ایران به‌عنوان بهانه‌یی برای بازرسی از سایت‌های نظامی ایران استفاده کند.“.

مهدی محمدی یکی از عناصر باند خامنه‌ای موضوع جدید یوکیا آمانو را چنین تعبیری می‌کند: ”آژانس به تدریج در حال بسترسازی است تا آمریکا بتواند از طریق آن برای ورود به مذاکره مجدد درباره برجام سوء‌استفاده کند. رفتار آمانو نشان می‌دهد او در پس پرده در حال هماهنگ کردن خود با سیاستهای خصمانه آمریکا علیه ایران است“. (باشگاه خبرنگاران رژیم 5مهر 96)

در زمینه چالش حرفهای آمانو برای نظام ولایت‌فقیه، سایت حکومتی بامداد 6مهر 96 می‌نویسد: ”یک ماه پس از سفر نماینده آمریکا در سازمان ملل به وین، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی می‌گوید که آژانس در خصوص بند «T» توافق هسته‌یی ایران و ۱+۵ ابهام دارد و خواستار شفاف‌سازی کمیسیون برجام در خصوص این بند شده است. موضوعی که به نظر می‌رسد مسیر دولت ترامپ برای اعلام پایبند نبودن ایران به برجام را هموار می‌کند. در حالی که منتقدان توافق هسته‌یی طی دو سال گذشته بارها تفسیر‌پذیری گسترده این توافق را یکی از چالشهای جدی آن خوانده‌اند، حالا به نظر می‌رسد این چالش بیش از هر زمان دیگری خود‌نمایی می‌کند“.

نگرانی هر دو باند رژیم در زمینه چالشی که گفته‌های آمانو برای نظام ایجاد می‌کند، کاملاً قابل درک است. به‌خصوص که پیش از این نیز رئیس‌جمهور فرانسه نیز گفت: ”: «ما به توافق سال ۲۰۱۵ نیاز داریم اما آیا این توافق کافی است؟ در برابر قدرت فزاینده ایران در منطقه، این توافق کافی نیست.»

در گریز از مخمصه اخیری که برجام برای نظام ایجاد کرده و در آستانه تعیین‌تکلیف برجام است که جواد ظریف اعلام کرده نظام حاضر است به بازرسی و کنترل سخت‌تر بر فعالیتهای اتمی تن بدهد.

خبرگزاری بلومبرگ در این رابطه می‌نویسد: «جواد ظریف اعلام کرد رژیم ایران حاضر است کنترلها و نظارتهای سختگیرانه از تأسیسات اتمی را از شش سال بعد بپذیرد“. (خبرگزاری بلومبرگ 6مهر 96)

ملاحظه می‌شود چگونه پس از گذشت بیش از دو سال از توافق اتمی، این توافق ذلت‌بار که قرار بود در راستای ”نرمش قهرمانه“ علی خامنه‌ای باشد، تبدیل به نمایش ضعف و ذلت رژیم شده است.

رژیم قصد داشت که با این قرارداد امتیازاتی دریافت کند که اقتصاد ویران شده‌اش را سر و سامان بدهد و هم‌چنان که آخوند روحانی گفت: ”برجام سایه جنگ و تهدید و تحریم ظالمانه را از کشور برداشت“.

اما اکنون بوضوح روشن می‌شود که در جریان برجام رژیم ”سرکه نقد“ را ما به ازاء ”حلوای نسیه“ شکوفایی اقتصادی، دورشدن از شر جنگ و... را به‌دست آورده است.

زیرا نه تنها رژیم به اهدافش نرسید و در این زمینه هم بسیاری از مهره‌ها و رسانه‌های رژیم نیز به این واقعیت اعتراف می‌کنند، بلکه پس از گذشت بیش از دو سال هنوز هم باید پاسخگوی بعضی از خواسته‌های جامعه جهانی و آژانس بین‌المللی اتمی باشد.

البته از قبل هم کاملاً قابل پیش‌بینی بود که رژیم رو به زوال آخوندی که از سر پیسی و ناچاری تن به پذیرش برجام داد، هم چوب را خواهد خورد و هم پیاز را، اما اکنون به‌صورت واضح‌تری آثار هم چوب و هم پیاز برای این نظام مفلوک و پا به گور ظاهر می‌شود.

قتل‌عام ۶۷ ـ پاسخ هیأت مرگ به ‌منتظری ـ شماره ۴۱

قتل‌عام ۶۷ ـ پاسخ هیأت مرگ به ‌منتظری ـ شماره ۴۱

قتل‌عام ـ هیأت دروغ و فریب و مرگ...

قتل‌عام ـ هیأت دروغ و فریب و مرگ...


تو فرهنگ و ایدئولوژی آخوندی دروغ نه تنها مجاز، که سنگ بنای همه کارهاست و قسم دروغ نشانه اوج سرسپاری و ذوب در ولایت فقیهه.
یکی از اعضای هیأت مرگ بعد از صحبتهای آقای منتظری می‌گه «حاجی ما در رابطه با شیوه کار خودمون، از روز اول که شروع کردیم خدا شاهده که ما با این نیت که روز قیامت باید جواب این را بدیم و در خدمت برادرها جلسه تشکیل دادیم و تک‌تک اینها را آوردیم تو اتاق مورد داشتیم که 4بار این رو آوردیم تو اتاق باهاش صحبت کردیم، کراراً داشتیم که سه بار باهاش صحبت کردیم، یعنی تا آنجایی که واقعاً به مرحله صددرصد نرسیدیم که اون عنوان کرده که این فرد معتقد است، امضا نکردیم.»


قتل‌عام ـ دروغ، فریب و دجالیت...
 
اگر ذره‌یی به معاد و حسابرسی و روز پاسخگویی اعتقاد داشتن این‌قدر وقیحانه و رذیلانه وقایع‌رو معکوس و وارونه نمی‌کردن. میگه خداشاهده به‌خاطر روز قیامت تک‌تک زندونیا رو تا ۴بار بردیم تو اتاق تا شاید بتونیم نکشیم...
در حالی که دیدیم عباس افغان و شعبان محمدعلی‌زاده و مظاهر محمدی و لیلا و... رو در حالی حلق‌آویز کردن که بر اثر شکنجه‌های زندان مشاعرشون رو از دست داده بودن. کاوه حافظه و بخشی از بدنش کار نمی‌کرد و ناصر منصوری رو در حالی حلق‌آویز کردن که نخاعش قطع شده بود با برانکارد آوردنش؛ اصلاً حرف نمی‌تونست بزنه. جل‌الخالق از این‌همه دروغ و فریب و رذالت. از دکتر فرزین فقط اسمشو پرسیدن همین که گفت فرزین نصرتی آخوند رئیسی گفت ببرینش. مهشید رزاقی ۵سال از پایان مدت محکومیتش گذشته بود روز هشتم مرداد با شروع قتل‌عام تو گوهردشت با یه سؤال و جواب حلق آویزش کردن؛ دو دقیقه‌ هم تو اون اتاق نبود. مسعود خستو نوه آقای طالقانی از زمانی که صداش کردن تا طناب انداختن گردنش دو ساعت هم نشد؛ همین که فهمیدن مسعود نوه پدر طالقانیه معطلش نکردن گفتن ببرینش...

 
قتل‌عام ـ اعدام با یک سؤال
 
 
قتل‌عام ـ حتی بیماران روانی را اعدام کردند
البته تو همین عبارت کوتاه و سراپا کذب و دروغ داره اعتراف میکنه:
دادگاهی وجود نداشت. اتاقی بود برای تشخیص سرموضع چون میگه:
«تک‌تک اینها را آوردیم تو اتاق...» نمیگه بردیم دادگاه و محاکمه کردیم و...
صلابت و جسارت زندانیان در آخرین دقایق زندگی، پاسداران را گیج و کلافه و مستأصل کرد بود.
دنبال کسانی بودن که آرمان و عقیده داشتن. جرم هیچ کدوم از قتل‌عام شدگان اقدام عملی یا عمل خاصی تو زندونها نبود، اونها به‌جرم عقیده‌شون حلق‌آویز شدن چون میگه «تا آنجایی که واقعاً به مرحله صددرصد نرسیدیم که اون عنوان کرده که این فرد معتقد است، ما امضا نکردیم.»

حالا یه نمونة‌ دیگه:
الان موارد متعددی داریم که دو امضا دارد و ما اصلاً اجرا نکردیم، و از این بابت است حدود 40مورد داریم که به‌اتفاق آرا امضا کردیم، فقط به‌لحاظ این‌که اینها یا تنها فرزند خانه بودن، یا پسری بوده که خواهرش اعدام شده یا برادرش اعدام شده. و حدود بیست و چند نفر هم داریم که اینها وقتی آمدند زندان حدود 16 - 17سالشون بوده و الآن بیست و سه چهار سالشونه. حدود چهل و خورده‌یی از اینها که سه تا امضا شده باز هنوز اجرا نکردیم. فقط به این لحاظ که گفتیم تا آخرین روز یه اتمام‌حجت دیگری هم با اینها بشه که اگه واقعاً راهی برای برگشت نبود آن وقت تصمیم گرفته بشه.
 
 
قتل‌عام ـ کشتن اعضای خانواده و نوجوانان و باز هم وارونه‌گویی
نیری میگه ما اونایی که یکی از خانواده‌شونو کشته بودیم و اونایی که زمان دستگیری 16_17سال بیشتر نداشتن اعدام نکردیم. میگه باید می‌کشتیم چون هر 3امضای اعدام‌رو داشتیم، اما گفتیم بذار آخرین روز باز اتمام‌حجت بشه...

می‌خواد با این حرف اولاً میخ ادامه کار رو بکوبه تا بتونن روزهای بعد هم ادامه بدن، ثانیاً به‌جای حساب پس دادن بابت قتل‌عام، با این فریب که 3 امضایی‌ها رو نکشتیم! طلبکار درآد... حالا پرده رو کنار بزنیم ببینیم چه خبر بود؟

فقط تو اوین و گوهردشت دهها برادر و خواهر رو با هم اعدام کردن. مسعود و رضا ثابت‌رفتار، محسن و محمد سیداحمدی، مهشید و احمد رزاقی، منوچهر و جواد ناظری، علی‌اکبر ملاعبدالحسینی و برادرش مرتضی، مسعو‌د و منصو‌ر خسروآبادی، اردلان و اردکان دارآفرین، ناهید و حمید تحصیلی، حسین مصطفی و میرزایی رو تهران کشتن، خواهرشون معصومه‌ رو تو همدان... تو شهرستانها هم قیامت بود. از بعضی خانواده‌ها 5یا 6نفر اعدام کردن که 2یا 3تاشون تو همین ایام حلق‌آویز شدن. از خانواده غلامی، ادب آواز، حریری، رحیم نژاد، شجاعی، داوودی، برهانی 5یا 6نفر کشتن...

حمید خضری وقتی دستگیر شد 15سال بیشتر نداشت و اون رو در حالی کشتن که همین هیأت مرگ چند روز قبل برادرش اصغر رو حلق‌آویز کرده بود. نیری به حمید گفت یه برادرت رو سال 60اعدام کردیم یه برادرت رو هم یکی دو روز قبل کشتیم...

 
قتل‌عام ـ کشتن اعضای خانواده
و اما زندونیای زیر 17سال:
دیدیم که بسیاری از قتل‌عام شدگان زمان دستگیری دانش‌آموز بودن؛ یعنی 16یا 17سال بیشتر نداشتن. خوب بود نیری و رئیسی به جای این‌که بگن زیر 18سال رو نکشتیم می‌گفتن کدوم‌یک از 16یا 17ساله‌ها رو نگه‌داشتن؟ احمدعلی وهاب‌زاده، زهره حاج‌میر‌اسماعیل، لیلا حاجیان، مسعود افتخاری، سهیلا حمیدی، رؤیا خسروی، جواد سگوند، سعید سالمی، مهری درخشان‌نیا، سهیلا شمس، سهیل دانیالی، محمدرضا مجیدی و بسیاری دیگر زمان دستگیری 15یا 16سالشون بود. اینها تنها بخشی از زندانیان اوین و گوهردشت ه. تو شهرستانها قیامت کردند. احمد غلامی فقط 13سالش بود که دستگیرش کردن... همه رو کشتن...

ادامه دارد...

برگی از قتل‌عام ۶۷ ـ گزارشی تکان‌دهنده از داخل کشور

برگی از قتل‌عام ۶۷ ـ گزارشی تکان‌دهنده از داخل کشور

شاید شما هم باور نکنید، جنایت وقتی از مقیاسهای معمول و تعریف شده درمی‌گذرد، باور آن خیلی سخت است... «اما این تنها یک نمونه از هزاران جنایتی است که در زندانهای رژیم ولایت فقیه، در حق جوانان این مرز و بوم انجام شده است؛ جنایتهایی که کسی از وقوع آن خبردار نشده و روزی با همت قلم‌ها و وجدانهای بیدار افشا خواهد شد و به اطلاع مردم ایران و جهان خواهد رسید.»
روزی‌ ،
در این سرزمین‌
دیوارها به سخن درخواهند آمد
روزی دیوارها‌
فریادهای مدفون را
در هیأت دهانهای فرو ریخته بر خاک
                             باز پس خواهند داد.
روزی زخم‌ها خواهند گفت‌
از حکایتی که بین آنها و گلوله گذشت.
                                             ***
 
مقدمه
به دنبال فراخوان رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت در مورد افشای آمران و عاملان قتل‌عام ۶۷ و فراگیر شدن جنبش دادخواهی با سیلی از اسناد و اطلاعات گزارشات جدید رو به‌رو شدیم.

گزارش حاضر دردنامه یک هموطن شریف و آزاده است که آن را عینا منتشر می‌کنیم.

برگی از قتل‌عام ۶۷ ـ اعدام به اختیار
اگر تمام تاریخ بشر را مطالعه کنیم به غیر از دوران حکومتهای بدوی، دیگر کمتر دوره‌یی را می‌توان یافت که برخوردهای مبتنی بر خشونت ذاتی با مخالفان سیاسی، به اندازه دوران سیاه تسلط رژیم آخوندی بر ایران بوده باشد. مسأله در چگونگی این برخوردها نیست. بلکه در چرایی آنهاست. چرا و به چه دلیل ممکن است افرادی که تا سال ۱۳۵۷ جزو مردم عادی بودند و ظاهراً حتی در رفتارهای ظاهری خود نیز کمترین خطا را داشته‌اند ناگهان در فاصله یکی دو ماه، تبدیل به قسی‌ترین جنایتکاران تاریخ بشر شوند؟! اگر توجه کنیم که بیشترین تعداد آدمهایی که چنین بی‌محابا دچار دگردیسی و استحاله بنیادی شده‌اند، از آخوندها بوده‌اند آنگاه شاید انگشت اشاره ما به سمت و سوی آموزه‌هایی نشانه رود که در حوزه‌های علمیه رواج دارد. چه اتفاقی در فرآیند طلبگی رخ می‌دهد که قلب این آدمها، به ظرفیت بسیار بالایی برای انباشت حس نفرت، خشم، ظلم و جنایت دست می‌یابد. ؟!

خمینی را در نظر بیاورید. همه می‌دانیم که به‌ویژه در سنین بالا افراد به سختی می‌توانند دگرگونی رفتاری داشته باشند. این آدم در چه سیستمی ‌پرورش یافته بود که دهها سال رفتار دیگری از خود نشان داد که تا مقام صاحب معجزات هم صعود کرد و تصویرش به ماه نیز راه یافت! ولی به سرعت زیر تمام حرفها و قول و قرارهایش با مردم و گروه‌های سیاسی زد و اعلام کرد: «جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر؟!».

در جریان سلسله رفتارهای غیرقانونی [البته در برابر حجم عظیمی از اقدامات ضدبشری، انتظار رفتار قانونی مضحک می‌نماید] ، غیرانسانی، غیراخلاقی و غیرشرعی فراوانی که در دهه سیاه شصت توسط عمال رژیم در برخورد با زندانیان سیاسی رخ داد، مجموعه متنوعی از شقاوت، جنایت، سادیسم و رفتارهای ضدانسانی از سوی عوامل دست‌اندرکار زندانهای سیاسی به مرحله عمل درآمد؛ رفتارهایی که شاید تنها تاریخ بتواند پرده از رازهای سر به مهر آن بردارد و چهره ننگین این مجموعه کم سابقه جنایتکار را برای جهانیان عیان سازد.

من در این نوشتار، یکی از این رفتارهایی را ـ که در نوع خود بی‌نظیر است ـ برای شما بیان می‌کنم. باشد تا گامی کوچک در جهت روشن کردن زوایای پنهان و تاریک جریان اعدام های دسته‌جمعی سال ۱۳۶۷ به شمار رود. این اتفاق واقعی است و برگرفته از خاطرات یک زندانی نجات یافته از تونل مرگ می‌باشد. (۱)

در یکی از زندانهای کشور، بیش از ۱۰تن از یک فامیل در زندان بودند و چندین تن نیز از همین فامیل بزرگ اعدام شده بودند. سال ۱۳۶۷ فرارسید و حکم اعدام تمام زندانیان سیاسی با یک برنامه از پیش تعیین شده به اجرا درآمد. شاید طراحی این اعدامها بیش از شش ماه طول کشید. با توجه به قراین موجود، طرح اعدام دسته جمعی، از ماههای پایانی سال ۱۳۶۶ پی ریزی شده و به تدریج در سال ۱۳۶۷ زمینه چینی برای اجرای آن فراهم شد. نشان به آن نشان که در ابتدای سال ۱۳۶۷ بعد از دسته‌بندی زندانیان سیاسی بر مبنای گروهی که به آن وابسته بودند، آنها را به زندانهای استان تهران منتقل کردند. ؟! بهانه‌های متفاوتی برای این انتقال مشکوک داشتند مثلاً در استانهای مستقر در مرز عراق بهانه این بود که چون عراق بمباران شهرها را شدت بخشیده برای «حفظ جان زندانیان باید به محل امنی منتقل شوند؟!

در زندانی که مد نظر این نوشتار است «محمد»، از زندانیان مجاهد، حافظ و مفسر قرآن بود و هم به این دلیل و هم به‌خاطر خانواده مردمی‌اش، احترام همه از جمله زندانبانان و حتی قاضی بیدادگاه انقلاب را نیز برانگیخته بود. در ابتدای سال ۱۳۶۷ وقتی که همه زندانیان این شهر به تهران انتقال می‌یابند، محمد به همراه دو عضو فامیل خود و سایر زندانیان نیز به تهران منتقل می‌شود. به تدریج که به موعود نزدیک می‌شویم مراحل مختلف طرح اجرا می‌شود. به‌عنوان مثال، برای اجرای هرچه سریعتر طرح، از دو ماه قبل از تاریخ اعدامها، قاضی دادگاه انقلاب هر استان را به تهران فراخواندند تا هر کدام، مسئول انجام دادگاه فرمایشی و پنج دقیقه‌یی زندانیان استان مربوط به خودش باشد و احکام را اجرا نماید. قاضی استان محل سکونت محمد نیز آمده بود و گفتیم که رفتار و منش محمد، این قاضی سیاه‌دل را نیز تحت تاثیر قرار داده بود به‌نحوی که گاهگاه سعی می‌کرد لطفی در حق محمد کند. قاضی مذکور پس از این‌که حکم اعدام بیشتر زندانیان مربوط به استان خودش را از جمله محمد را صادر می‌کند، برای سرکشی به محل نگهداری موقت اعدامی‌ها می‌رود. در این جریان چشمش به محمد میافتد و لذا محبتش گل کرده و به محمد کرده و می‌گوید. این دم آخری به‌خاطر ارادتی که به خاندان شما داشتم، دوست دارم خواهشی از من داشته باشی تا برایت انجام دهم. محمد نیز فارغ از بازی سرنوشت و بی‌توجه به عمق رذالت و پستی این آخوند قاضی، درخواست ملاقات دو تن از خواهرانش را می‌کند [این دو خواهر سال ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ دستگیر و به ۵ و ۶سال زندان محکوم شده بودند] با این تقاضا، گویا گوش‌های خرکی حاجی‌آقا زنگ می‌خورد. او ناگهان می‌گوید موافقم به این شرط که خودم نیز بالای سر آنان باشم. محمد که نمی‌دانسته چه افکاری در مغز معیوب این جانور می‌گذرد، قبول می‌کند و ملاقات بین محمد و خواهرانش در یکی از سلول‌های انفرادی با حضور قاضی برگزار می‌شود. محمد پس از احوالپرسی و مقدمه می‌گوید این آخرین دیدارمان است و من اعدام می‌شوم... دقایقی بعد در حالی که دو خواهر برادرشان را با اشک و بوسه بدرقه می‌کردند قاضی مرگ به سخن می‌آید و می‌گوید:
«از شما دو خواهر نیز یکی باید برود؟!».
سه زندانی بی‌گناه با آن که خوی بی‌رحم این‌گونه آخوندها را می‌شناختند، ابتدا متوجه نمی‌شوند و می‌گویند کجا؟ آخوند جلاد می‌گوید همانجا که برادرتان دارد می‌رود و دوستانتان رفتند. باز هم باور نمی‌کنند که حکم اعدام به این سرعت آن هم با تصمیم ناگهانی یک قاضی و بدون طی مسیر قانونی صادر شود. قاضی وقتی بهت و حیرت آنها را می‌بیند می‌گوید:
«از آنجایی که من در جوانی به خاندان شما ارادت داشتم! انتخاب را به عهده خودتان می‌گذارم!؟».

دو خواهر دلیر ـ پس از پی‌بردن به جدیت موضوع ـ شروع به جر و بحث شدید می‌کنند و هر کدام قصد داشته تا خود بر سر دار رود و دیگری نجات پیدا کند. مدتی می‌گذرد و صدای داد و قال و شیون آنها حوصله آخوند را سر می‌برد و با تحکم و عصبانیت می‌گوید:
«اگر خودتان عرضه ندارید انتخاب کنید من خودم این‌کار را می‌کنم».
محمد ـ که تا این هنگام دچار غلیان و آشوب درونی بوده ـ بلند می‌شود و با صلابتی تحسین‌برانگیزمی‌گوید:
«اجازه بدهید من انتخاب کنم!».
رو به خواهر کوچکتر کرده و می‌گوید:
«تو بمان! چون سه سال کوچکتر از خواهرت هستی و سه سال بیشتر فرصت داری شاید بتوانی کاری کنی».
منظورش این بوده تا شاید بتوانی انتقام بگیری یا خبر این جنایت را به گوش دیگران برسانی.
به این ترتیب، خواهر کوچکتر با چشمانی گریان و قلبی شکسته از آن دو عزیز دور می‌شود و به بند بر می‌گردد و خواهر بزرگتر و برادرش حلق‌آویز می‌شوند...

                                           ***
این تنها یک نمونه از هزاران جنایتی است که در زندانهای رژیم ولایت فقیه، در حق جوانان این مرز و بوم انجام شده است؛ جنایتهایی که کسی از وقوع آن خبردار نشده و روزی با همت قلم‌ها و وجدانهای بیدار افشا خواهد شد و به اطلاع مردم ایران و جهان خواهد رسید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱-به‌منظور رعایت امنیت خانواده، از اسامی مستعار استفاده شده است.

کورش از کرج.
مسئولیت محتوای این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آن را تایید نمی‌کند

“ابر چالش منطقه‌یی“ نظام آخوندی!

“ابر چالش منطقه‌یی“ نظام آخوندی!

ژنرال دن فورد رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا

ژنرال دن فورد رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا

دخالتهای تجاوزگرانه رژیم آخوندی در امور کشورهای منطقه، حمایت آن از گروه‌های تروریستی و بنیادگرا مورد اعتراض بسیاری از کشورهای منطقه و مقامات آمریکایی شده است.
در این زمینه ژنرال دن فورد رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا هشدار داد: ”رژیم ایران نفوذ بدخواهانه خود را در سراسر خاورمیانه گسترش می‌دهد و آزادی دریانوردی را تهدید می‌کند“.
وی که روز 4مهر 96 در کمیته خدمات نیروهای مسلح سنای آمریکا سخن می‌گفت افزود:‌ ”رژیم ایران هم‌چنین از سازمانهای تروریستی در سوریه، عراق و یمن حمایت می‌کند“.

در جریان برگزاری اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل‌متحد در نیویورک نیز مقامات و وزرای خارجه چند کشور علیه دخالتهای رژیم در امور داخلی کشورهای منطقه و حمایت افسارگیسخته آن تروریسم و بنیادگرایی موضعگیری کردند.
دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا رژیم ایران را ”دیکتاتوری فاسدی که با نقابی از دموکراسی حکومت می‌کند“ نامید.
وی هم‌چنین گفت این رژیم ”اصلی‌ترین حکومت صادر‌کننده خشونت، خونریزی و هرج و مرج در جهان است“.

عادل جبیر وزیر امور خارجه عربستان ضمن محکوم کردن دخالتهای رژیم در امور کشورهای منطقه و حمایت آن از تروریسم گفت: ”ایران یک کشور حامی تروریسم است و از شبه‌نظامیان طایفه‌ای در سوریه و عراق حمایت مالی می‌کند“..

وزیر خارجه امارات متحده عربی نیز با اشاره به دخالتهای رژیم در امور کشورهای منطقه و حمایت آن از تروریسم گفت: ” «ایران با سیاستهای توسعه‌طلبانه و کشورگشایانه خود، احترام به حقوق دیگران را زیر پا می‌گذارد و با دخالت در امور داخلی کشورها، سهم مهمی در بی‌ثبات کردن منطقه دارد.»

وزیر خارجه بحرین، رژیم ایران را به حمایت از سازمانهای تروریستی مانند حزب‌الله لبنان متهم کرد و گفت که عادی‌سازی روابط با رژیم ایران منوط به توقف روند حمایت از تروریسم از سوی تهران است.

عبد ربه منصور هادی، رئیس‌جمهور یمن گفت کودتاگران یمنی، برنامه‌های توسعه‌طلبانه رژیم ایران را در منطقه اجرا می‌کنند.

‌نماینده کویت در مجمع عمومی سازمان ملل‌متحد از رژیم آخوندی خواست از تهدید امنیت منطقه دست بردارد.

شورای اتحادیه عرب نیز در نشست روز سه‌شنبه 21شهریو 96 در قاهره با صدور بیانه‌ای دخالت رژیم آخوندی ”در امور داخلی کشورهای عربی“ را محکوم کرد. در بیانیه شورای اتحادیه عرب آمده است: ”از ایران می‌خواهیم به اظهارات خصمانه، اقدامات تحریک‌آمیز و حملات رسانه‌یی علیه کشورهای عربی پایان دهد زیرا این اقدامات دخالت آشکار در امور داخلی کشورهای عربی به‌شمار می‌رود. ما دخالت ایران در امور داخلی بحرین و هم‌چنین دخالت در بحران سوریه را محکوم می‌کنیم و این دخالت می‌تواند نتایج خطرناکی بر آینده، امنیت، حاکمیت، ثبات و وحدت ملی سوریه داشته باشد.
مواضع این کشورها علیه تروریسم رژیم آخوندی و دخالت آن در امور داخلی کشورهای منطقه، از یک طرف بیانگر طرد و انزوای بیش‌از‌پیش این رژیم است. از طرف دیگر بیانگر این است که جایگاه این رژیم در سطح منطقه آن‌چنان تنزل یافته است که طی ماههای اخیر و به‌خصوص در جریان برگزاری مجمع عمومی ملل‌متحد این چنین از طرف کشورهای مختلف توسری دریافت می‌کند.
هم‌چنین این امر بیانگر این است که یکی از خطوط قرمز و چوب بغل‌های این رژیم در معرض تهدید قرار گرفته است. زیرا بسیاری از کشورها و به‌خصوص کشورهای منطقه خلیج‌فارس به این واقعیت رسیده‌اند تا آنجایی که حمایتهای رژیم از گروههای تروریستی و بنیادگرا متوقف نشود منطقه روی خوش ثبات و امنیت نخواهد دبد.

روزنامه حکومتی آرمان 23شهریور 96 با عنوان ”چالشهای منطقه‌یی و بین‌المللی ایران“ به‌نقل از وزارت‌خارجه رژیم، دو ابر چالش در سطح منطقه‌ای و بین الملی را در مقابل وزارت‌خارجه رژیم می‌بیند، و ابر چالش منطقه‌ای پیش روی رژیم را چنین تشریح می‌کند: ”از جمله چالشهای مهم ما در منطقه، پاکستان است... پاکستان بر سر انتقال گاز ایران از ما باج می‌خواست. در حال حاضر باید تنها به‌عنوان یک همسایه با آنها رفتار کنیم و به جای انتقال گاز از طریق پاکستان به‌دنبال صادرات گاز مایع باشیم. چالش دیگر ایران در منطقه با ترکیه است. چالشهای ایران در عراق مهم‌تر است. ایران باید بکوشد که روابط موذیانه عربستان فرصت شرکت در بازسازی عراق را از ایرانیان نگیرد... “

اما با دریافت این همه توسریها د‌ر سطح منطقه‌ای و بین‌المللی و با این همه منفوریت، باز رژیم ناگزیر است به دخالتهای خرابکارانه در منطقه و حمایت از تروریسم ادامه دهد.
واضح است که هدف رژیم از این دخالت ها و حمایت از تروریسم باجگیری از این کشورها و در جهت حفاظت از ”عمق استراتژیک“ است.
زیرا آن‌چنان که مقامات رژیم از جمله علی خامنه‌ای بارها گفته‌اند، اگر ”عمق استراتژیک“ به خطر بیفتد، این رژیم ناگزیر است با مردم و مقاومت ایران در خیابانهای شهرهای ایران بجنگد که این امر بسیار خطرناکتر از طرد و انزوای منطقه‌ای و بین‌المللی است.

بنابراین تا آنجا که به رژیم برمی گردد نمی‌تواند تا واپسین دم حیات ننگینش از تروریسم و صدور بنیادگرایی دست بردارد. اما با اوجگیری جنبشهای اجتماعی مردم، و با رادیکالیزه شدن شعارهای اقشار مختلف علیه رژیم که در موارد بسیاری شعارهای صنفی تبدیل به شعارهای سیاسی شده است، کیان رژیم در معرض تهدید است. لذا حربه صدور تروریسم و دخالتهای رژیم در امور داخلی کشورهای دیگر برای سرپوش گذاشتن بر اختناق داخلی، می‌رود که به حربه‌ای زنگ‌زده و پوسیده مبدل شود.

خصوصا این‌که این رژیم فرتوت مقاومتی سازمان‌یافته نیز در برابر خود دارد، که از یک طرف مخالفتهای مردمی علیه رژیم در داخل کشور را به سمت و سوی سرنگونی که خواست اصلی مردم ایران است هدایت می‌کند، از طرف دیگر با فعالیت هایش در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی، جنایات رژیم در داخل کشور و دخالتهای تروریستی و بنیادگرایانه‌اش را در خارج افشا می‌کند و به سیاستهای جهانی نیز سمت و سویی در راستای تغییر این رژیم و به‌رسمیت شناخته شدن حق مردم ایران برای مقاومت سوق می‌دهد.

۱۳۹۶ مهر ۷, جمعه

نیکی هیلی: رژیم ایران بزرگترین حامی تروریسم است

نیکی هیلی: رژیم ایران بزرگترین حامی تروریسم است

نیکی هیلی سفیر آمریکا در سازمان ملل

نیکی هیلی سفیر آمریکا در سازمان ملل

یک رسانه حکومتی موسوم به باشگاه خبرنگاران جوان روز جمعه هفتم مهر 96 با عنوان: «نیکی هیلی: ایران بزرگترین حامی تروریسم است» با نگرانی نوشت:‌ «نیکی هیلی، نماینده دائم آمریکا در سازمان ملل متحد، در جریان نشست شورای امنیت درباره بحران سوریه، ضمن هشدار درباره خطر گروه‌های تروریستی، در سخنانی تکراری، جمهوری اسلامی را به حمایت از تروریسم متهم کرد. نیکی هیلی هم‌چنین مدعی شد آمریکا متعهد است کشورهای حامی تروریست را بازخواست کند؛ به‌ویژه دولت شماره یک حامی تروریسم یعنی ایران!».