۱۳۹۵ فروردین ۳۰, دوشنبه

همسر دکتر کاظم سامی (2) از قتل همسرش میگوید ،قتلی که طرح مشترک سپاه ووزارت اطلاعات وبفرماندهی احمدی نژاد وبتصویب شورای عالی امنیت رژیم صورت گرفت

همسر دکتر کاظم سامی (2) از قتل همسرش میگوید ،قتلی که طرح مشترک سپاه ووزارت اطلاعات وبفرماندهی احمدی نژاد وبتصویب شورای عالی امنیت رژیم صورت گرفت
بیشتر بخوانید

جزئیات قتل مشکوک محمد جلیلیان قاتل دکتر کاظم سامی توسط وزارت اطلاعات از زبان یک پاسدار که آن زمان معاون اداره کل امور انتظامی وزارت کشوربود 

ازجنایاتی که گذشت بیشتر بدانید

جزئیات قتل دکتر کاظم سامی بفرماندهی پاسدار احمدی نژاد وپاسدار حسین شریعتمداری که با قمه ودشنه در مطبش بقتل رسید



ساعت ۱۱/۳۰ چهارشنبه دوم آذر ماه ۱۳۶۷ شخصی که خود را غلام همتی معرفی می کرد، در واپسين ساعات کار طبابت دکتر کاظم سامی وارد مطب وی شده و از همسر ايشان که در روزهای زوج مطابق معمول، به تنظيم اوقات امور مطب مشغول بود، براساس وقت قبلی تقاضای ملاقات با دکتر را کرد.
در فاصله کوتاهی پس از راهنمايی وی به داخل مطب، با شنيدن فريادهای دکتر سامی، همسرش سراسيمه از طبقه بالا (منزل) به طبقه پايين (مطب) مراجعه کرده و آن مرد را دشنه به دست و خون آلود در کنار فرق شکافته و پيکر غرق به خون دکتر مشاهده می کند. همسر سامی می گويد: «من نمی دانستم که اين آقا با چه انگيزه ای آمده بود، وقتی او آمد همه رفته بودند و او يک کيسه نايلونی مشکی هم دستش بود بعد از مدتی گفت دستشويی کجاست و من نشانش دادم و آن کيسه سياه رنگ را کنار مبل گذاشت و من چه می دانستم داخل آن کيسه چيست؟ آن آقا که داخل مطب رفت دکتر به من گفت شما برويد بيرون. من بالا آمدم. در آشپزخانه مشغول کار شدم. مريضی که قبل از رفتن همتی به داخل مطب، پيش دکتر سامی  بود، بعدها به ما گفت: دکتر سامی در اتاق را باز کرده و از همتی به خاطر معطلی زياد عذرخواهی کرد: به هر حال، من در طبقه بالا همانطور که گفتم مشغول کار بودم که يکدفعه صدای جيغی بسيار بلند که هيچ وقت سابقه نداشت، بلند شد و من سراسيمه به طبقه پايين رفتم و در راهرو را باز کرده و صدا کردم چه خبره که قاتل مرا ديد و در حالی که يک چاقو دستش بود به من گفت تو کيستی؟ و من مثل اينکه خداوند اين کلام را در زبانم گذاشته باشد، گفتم: منشی دکترم چون من را قبل از انجام قتل در سمت منشی دکتر ديده بود. باورش شد و اگر می دانست من همسر دکترم شايد مرا هم بی نصيب نمی گذاشت. او اين فرصت را به من نداد که تلفن کنم، در حالی که در يک دستش کلت و دست ديگرش چاقو بود مرا در دستشويی زندانی کرد و من در را از داخل بستم و بعد ديگر نفهميدم بيرون چه خبر است.

صدای شرشر آب می آمد مثل اينکه داشت دست و پای خود را می شست و بعد از مدتی به من گفت: در را بازکن، من امتناع کردم و او به من گفت: به ولای علی با تو کاری ندارم اما اگر در را بازنکنی من با نارنجک اينجا را منفجر می کنم. به ناچار در را باز کرده و چون می خواست برود بررسی کرد که مرا کجا مخفی نمايد که من دنبالش نروم.
يک انباری در پشت اتاق مطب دکتر بود. آنجا را باز کرده و مرا آنجا زندانی کرد و من تنها بودم و دائم حرف می زدم که بفهمم که اين تا کی اينجا در مطب است. به من گفت: زياد صحبت می کنی و بعد رفت. در انباری که زندانی بودم، بالای آن يک پنجره کوچک بود و من با يک ميله، شيشه پنجره را شکستم و به هر نحوی بود خودم را از آنجا سر دادم و به پايين افتادم. و بلافاصله سراغ دکتر رفتم، آن موقع تصور کردم که دکتر تمام کرده است، رنگ صورتش زرد شده بود. بلافاصله با خواهر و برادر دکتر تماس گرفته و به اورژانس خبر داديم و تا اورژانس برسد شروع به جيغ  زدن و داد و فرياد کردم و همسايه ها بيرون ريختند. اورژانس نرسيد و ما با همسايه ها يک وانت گرفتيم و دکتر را به بيمارستان ساسان منتقل کرديم و آنجا هم دکتر دو روز در آی سی يو بود او را اتاق عمل هم بردند، دکتر رحيم زاده که دکتر را عمل جراحی کرد، گفت: اگر کس ديگری جای دکتر سامی بود، من با اين اسکنی که از مغز او گرفتم به اتاق عمل نمی رفتم اما برای دکتر سامی رفتم اما هيچ کاری نمی شد کرد و سامی دو روز بعد با وجود تلاش تمامی تيم جراحی و پزشکان در ساعت ۲۱/۳۰ روز جمعه چهارم آذر ماه ۱۳۶۷ به شهادت رسيد.

همسر سامی در مورد اينکه بعد از انجام قتل دکتر سامی خواستار پيگيری اين موضوع شده است که معلوم شود انگيزه چه بوده است، می گويد: مرا چندين بار به دادگستری خواسته و به من گفته اند که پرونده هنوز مفتوح است و پيگيری خواهد شد. ما خواستار اين هستيم که واقعيت اين امر معلوم شود که به چه علت چنين شخصيت علمی، سياسی، اجتماعی و مورد قبول مردم بايد به قتل برسد آن هم به اين طرز فجيع؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر