۱۳۹۳ آذر ۲۲, شنبه

قطره اي از درياازنسل مجاهد خلق نسل مسعودخاطراتي نو از مجاهد قهرمان علي اصغر بهزادي مجاهدي از خطه سردار جنگل


قطره اي از دريا

ازنسل مجاهد خلق نسل مسعود

نسلي كه با آموزشهاي معلم كبير انقلاب مسعودبا دستاني خالي رودروي ديو جماران با انتخابي آگاهانه وبا فدا ي حداكثر رزميد وجام زهر را درحلقومش ريخت

خاطراتي نو از مجاهد قهرمان علي اصغر بهزادي مجاهدي از خطه سردار جنگل

 يكي از قهرماناني كه هيچ وقت محبتها وجانفشانيهايش را فراموش نخواهم كرد وپيوسته مورداحترام همگان بودمجاهد والامقامي است بنام علي اصغر بهزادي.

 من واصغر از بچگي با هم بوديم از همان كودكي با تمام توان كار ميكرد وكمك كار خانواده اش بوداو پر كار وزحمت كش بود وبخصوص به كارهاي فني ورانندگي علاقمند بود 16ساله بود كه راننده ماشين الات راهسازي شد وچند ماهي هم در شركت نكا چو مشغول به كار شد عليرغم اينكه وضع مالي اش خوب نبود ولي سعي ميكرد به همه كمك كند بارها رژيم ومزدوران سراغش رفتند وبا سواستفاده از مشكلاتي كه در زندگي خانوادگي برايش بوجود آورده بود سعي در جذب ودر واقع سعي در خريدن او كردند اما روحيه جوانمردي وطبع ازادگي اي كه داشت به همه آنها تف كرد وگفت مرگ برايم بهتر است تا به ننگ شما آلوده شوم اگر چه او ابتداهوادار فعالي نبود اما پيوسته از سازمان وبخصوص با رابطه اي كه با ما داشت به بجه هاي مليشيا كمك ميكرد وقتي 15خرداد سال 60كه ديواختناق ارتجاع درشمال همه جا تنوره ميكشيدمن بصورت نيمه مخفي تردد ميكردم آن روز تصميم گرفتم از روستايمان به نقطه ديگري بروم از باغ پرتقال كه عبور ميكردم علي اصغر مرا ديد وصدا زد وسراغم آمدكه توي اين باران شديد وبا اين عجله كجا؟با شناخت واعتمادي كه به او داشتم وميدانستم كه چقدر طبع بلندومردمي دارد وراز دار است به او گفتم خميني ريل سركوب وقتل عام را با نسل ما خواهد رفت نميدانم چه وقت ولي حس ميكنم كه همين روزها چماقداري ها به جنگ علني با ما تبديل خواهد شد من ميروم كه براي اين رويارويي آماده شوم اگر چه آرزوي ما اين بودوهست كه  هرگز اين جنگ نابرابر به ما وسازمان ما وخلق ما تحميل نشود ما اين جنگ را دوسال عقب انداختيم وباز هم ماكزيمم تلاش را خواهيم كرد اما ميداني كه ما يك طرف بازي هستيم وهمه چيز را ما تعيين نميكنيم اما حالا كه ترا ديدم ميخواهم با تو خدا حافظي كنم وشفارشات لازم را بتو بكنم جان تو وجان بچه هاي مليشيا آنها را تنها نگذار هر چه از دستت بر ميايد دريغ نكن او فقط گوش ميداد در حاي كه از چشمان سياه ودرشتش قطرات اشك جاري بود مرا در آغوش كشيد وگفت خيالت راحت باشد جاي خالي تو وبچه ها راپر ميكنم بعد دستانش را بسوي آسمان گرفت در حالي كه قطرات باران سر وصورتش راخيس كرده ونوازش ميكرد با قلبي پاك وصدايي بغض آلود گفت كه خدايا اينها هيچ جرمي جز دفاع از آزادي وارزشهاي انساني ودفاع از خلق قهرمان ندارند پس آنها رادر برابر خميني وگله هاي هار ارتجاع ياري كن وبه ما هم توفيق ياري وهمراهي با آنها عطا كن دستان گرم وصورت مهربانش را بوسيدم وبا اووداع كردم 15 روز بعد 30 خرداد شد وخميني دستور دارد كه صف تظاهرات مسالمت آميز نيم مليوني تهران را به رگبار ببندند مردم وتظاهراتي كه آمده بودند تانگذارند آخرين قطرات آزادي توسط ارتجاع پايمال ونابود شود اتفاقا اصغر در سي خرداد شهر ما هم درخشيد به عهدش وفا كرد ودر دفاع از مليشاهاي قهرمان كه پيكهاي آزادي بودند از همه چيزش گذشت وحرفه اي شد وچون دمار از روزگار پاسداران وبسيجي هاي رذل واوباش خميني در آورده بود مورد شناسايي مزدوران قرار گرفت وبناچار به زندگي مخفي رو آورد چند ماه بعد كه در تهران بما پيوست اصغر مليشياي فدا كار ورزيده وپخته اي بود

به سردار موسي وبخصوص به برادر مسعود ارادت خاصي داشت هميشه بمن ميگفت او يك هديه خداوند بما نسل جوان وانقلاب است بايد در زير سايه او خميني را آرزو بگور كرد كه سوداي نابودي او وما را دارد او كه اگاهانه راه جهاد ونبرد مسلحانه را برگزيده بود بسرعت اموزشهايش را پشت سر گذاشت وبه تهيه پايگاهها وامكانات پرداخت استعداد وابتكاراتش در اين زمينه فوق العاده بود با لياقت وشايستگي اي كه او از خود نشان داد جذب تيمهاي عملياتي گشت تا چند وقت مسئول تيم شناسايي بود او طراح قابلي در زمينه شناسايي بود سوژه هايي كه او شناسايي كرد با كمترين مشكلي وبا موفقيت صد در صد رويشان عمل شد وبه سزاي اعمالشان رسيدكمي بعد به پيشنهاد خودش مسوليت شناسايي واجراي عمليات روي سوژه هايش را خود بعهده گرفت وسلسله عملياتهاي موفقيت آميزي هم داشت وقتي قرار شد كه به كردستان اعزام شويم او جزو اولين اكيپهايي بود كه به كردستان رفت وقتي به همراه هم تيمش توجيهشان ميكردم گفت آنروز 15 خرداد كنار درختان پرتقال يادت هست قول دادم كه بمانم وبتو كمك كنم الان هم ميخواهم در تهران بهمراه تو با پاسداران نبرد كنم وقتي گفتم الان از ما اين را خواستند گفت اطاعت ميكنم با جان دل وبه منظقه كردستان اعزام شد چند ماه بعد كه منهم به كردستان اعزام شدم او را در منطقه آلوت كردستان دركسوت يك رزمنده عملياتي اي كه آماده عزيمت به تهران بود ديدم آري او بهمراه فرمانده اش مجاهد قهرمان محمود عاطفي بعد از فراگيري اموزشهاي ضروري براي ضربه زدن به رژيم وهمچنين براي شعله ور نگهداشتن مشعل مقاومت به تهران باز گشت او وفرمانده اش 8ماه در سخت ترين شرايط نظامي وامنيتي با پاسداران جهل وسركوب چنگ در چنگ شدند وتجربيات بسيار غني وارزنده اي را به ارمغان آوردنداصول وقوانيني كه راه مبارزه چريك شهري را هموار ومنسجم نمود 8ماه تلاش شبانه روز او وفرمانده اش سراغاز سلسله نبردهايي شد كه جديد وناشناخته بود سرانجام در يكي از ترددهايي كه داشتنددر منطقه لاله زاز تهران مورد شك وتعقيب پاسداران قرار گرفتند كه در يك نبرد وجنگ وگريز فرمانده اش مجروح ودستگير شد ولي اصغر توانست از صحنه خارج شده وبا ابتكار وتلاش فوق العاده خود را از كانالهاي مردمي در كردستان به سازمان رساندووصل شدوانبوهي تجارب جديد با خود آورد باتشكيل يگانهاي پيشمرگه مجاهد خلق او مسوليتهاي مختلفي را بعهده گرفت ودر كارهاي پشتيباني وتاسيساتي تا رزمي وعملياتي يارومد كار بقيه همرزمانش بود از جمله كساني بود كه در هر جمعي كه بود حلال مشكلات بود مدتها كار پيك وحفاظت وترددات را بعهده داشت كه باتشكيل گردانهاي رزمي او هم وارد يگانهاي رزمي وعملياتي شد كمي بعد با استعدادي كه داشت وارد يكانهاي نو پا وتازه تاسيس زرهي شدوراننده نفر بر شد او يكي از قهرمانان راه گشا وخط شكن عمليات چلچراغ بود كه جلو دار نبرد پيروزمند اين عمليات سرنوشت ساز بود همان عملياتي كه خميني را واداشت كه با دستان خودش جام زهرآتش بس را تا ته سر بكشد ودق كرده وتمام كند زيرا وقتي او اصغر وهمرزمان مجاهدش را در مهران ديد فهميد كه فردا در تهران خواهند بود آخه خميني با شم ضد انقلابي كه داشت مانند خود در 200سال تاريخ ايران لنگه نداشت بهمين دليل آبروي نداشته اش را با نه با خدا كه با شيطان معامله كرد وتن به آتش بس داد همو كه روئاي امپراطوري عثماني در سر ميپروراند وگفته بود كه تا خشت آخر يك خانه درتهران خواهد جنگيد او جنگ را نعمت الهي ميدانست امامجاهدين كه از فرداي 30خرداد گلوي خميني را فشرده بودند بالاخره جام زهر اتش بش را در كام خبيثش ريختند خميني اي كه تن به عزراييل نميداد تسليم مجاهدين شد ويك شبه شكر خورده تمامي ادعاهايش را پس گرفته وبا جام زهر كار را تمام كرد وپيروان وگاووگوساله هايي كه دنبال روياهاي اين دجال بودند ول كرده وسرگردان گذاشت .

نبرد پیروز چلچراغ و در هم شکستن ماشین جنگ و سرکوب


عملیات چلچراغ

در آخرین دقایق شنبه‌شب بیست‌و هشتم خرداد سال 67، یکانهای رزم‌آور ارتش‌آزادیبخش، طی یک نبرد بی‌سابقه نظامی، با قوای سرکوبگر و جنگ‌افروز رژیم‌خمینی در منطقه مهران و ارتفاعات اطراف آن درگیر شدند.
 دراین عملیات بزرگ، مراکز فرماندهی و استحکامات سنگین و گسترده سپاه و ارتش زبده تحت‌امر خمینی در منطقه معروف به ‌دژ تسخیرناپذیر مهران سقوط کرد‌.
 این، درحالی بود که تمامی ارتفاعات و نقاط استراتژیک مهران تحت‌کنترل نیروهای دشمن قرار داشت.
مهران آزاد شد
درساعت10و30دقیقه صبح یکشنبه 29خرداد 67، یک تیپ رزمی ارتش‌آزادیبخش ملی تحت‌فرماندهی زنان قهرمان وارد شهر مهران شد. به‌دنبال این تیپ، چند یکان دیگر از نیروهای ارتش‌آزادیبخش نیز وارد شهر شدند.
وقتی خبر پیشروی ارتش‌آزادیبخش و فتح شهر مهران برروی وایر خبرگزاریها منعکس شد، این فقط پیشروی مهم نظامی و انبوه اسیران و غنائم این نبرد نبود که توجهات را به‌خود جلب می‌کرد، ‌بلکه به‌موازت آن، حضور زنان رزمنده‌یی که برای اولین‌بار درصفوف مقدم نبرد جنگیده بودند، موجب شگفتی همگان شد.

آري اصغر از قهرماناني بود كه جلو دار بودند از قهرماناني كه خط را شكستند خط شكستني كه اعجاب همگان را برانگيخت در اين عمليات قهرمانانه كه پشت خميني را به جاك ماليد وجام زهر را به حلقوم ديو جماران ريخت اما مثل هميشه بن بستهايي كه ناگشودني مينمايند هميشه با فداي سرداران وقهرماناني مثل اصغر و33هم رزم قهرماني كه خون پاكشان را فديه رهايي خلق قهرمانشان كردند گشوده ميشود در اين عمليات نفر بر اصغر كه در صحنه ميخروشيد مورد اثابت spg9قرار گرفت وبعد از جراحات سنگين به شهادت رسيدآري او به عهدش با خدا وخلق وفا نموداو ويارانش داغ ننگ تسليم را بر دل خميني وپاسدارنش گذاشتند وباطل السحر تسليم ندامت و..شدند 




 
وقتي دروادي السلام كربلا پيكر پاكش را زيارت كردم قسمت راست صورت وسرش مورد اثابت قرار گرفته بود بر پيشاني اش بجاي همه بوسه زدم واو را با همرزمان شهيدش در خاك پاي سيد الشهدا امام حسين(ع) به ساير شهداي صحراي كريلا سپرديم
 
سلام بر او وروزي كه زاده شد وروزي كه سلاح برداشت وبا خميني واخوندها وپاسداران جهل وجنايت به جهاد بر خواست وروزي كه با تير شقاوت پيشگان خميني چهره در خون كشيد وروزي كه دوباره برانگيخته خواهد شد.

مصطفي نيكار

۱ نظر: